سلامی از هوای بارونی شهرمون
سلام فرشته ناز من نمی دونم چرا این روزها زیاد حوصله نوشتن ندارم ولی امروز می خوام یه کم از روزمرگیهامون برات بنویسم.عزیز دلم این روزها دیگه هوا یواش یواش سرد میشه اما تو باز هم از این روزها نهایت استفاده رو می کنی تو کوچه با دوستات بازی می کنی با خاکهای همسایه کلی خاک بازی می کنی و من هم هر رزو برات لباس عوض می کنم.دیروز هم که جمعه بود صبح که از خواب بیدار شدیم هوا ابری بود شب قبلش هم کلی بارون باریده بود.من هم که از ین هوای خاکستری رنگ متنفرم با خودم فکرکردم و دیدم من این روز تعطیل رو خونه بمونم دیونه میشم واسه همین به بابایی گفتم ما رو برد جلفا .گرچه هوای اونجا هم ابری بود ولی هواش گرمتر از مرند بود خلاصه که رفتیم پارک کوهس...
نویسنده :
رعنا
6:26